جور تو ز پی فغان ندارد از کلیم غزل 186

جور تو ز پی فغان ندارد

1 جور تو ز پی فغان ندارد زخم ستمت دهان ندارد

2 جان گرچه بچشم در نیاید گمنامی آن میان ندارد

3 از بس دهن تو تنگدست است نام ار بودش نشان ندارد

4 دل بی آبست و دیده ویران بیمایه غم دکان ندارد

5 در باغ جهان دهان خندان دیدم گل زعفران ندارد

6 او را هم از آن میان خبر نیست زان گم شده کس نشان ندارد

7 افسانه وصل چیست دانی بامیست که نردبان ندارد

8 در حشر دگر زما چه خواهند غارت زده ارمغان ندارد

9 راحت مطلب کلیم از چرخ چیزیست که آسمان ندارد

عکس نوشته
کامنت
comment