1 نیامد کوشش بیحاصل گردون به کار من مگر از خاک بردارد مرا سعی غبار من
2 نهال نالهام نشو و نمای طرفهای دارم دل هرکس گدازی دید گردید آبیار من
3 نمیدانم چه برق افتاده در بنیاد ادراکم که داغ دل شرار کاغذی شد درکنار من
4 به وحشت نالهٔ آزادم از گردون چه غم دارد اسیر طوق قمری نیست سرو جویبار من
5 تحیر جوهری گل کردهام نومید پیدایی مگر آیینه از تمثال خود گیرد عیار من
6 چو اجزای تخیل نامشخص هیاتی دارم قلم در رنگ تصویری نزد صورت نگار من
7 ز بس بیانفعال دور باش عبرتم دارد نمیگرید عرق هم بر ندامتهای کار من
8 رهایی پر فشان و مفت جمعیت گرفتاری به فتراک نفس عمریست میلرزد شکار من
9 نمیدانم هوس بهر چه میسوزد نفس یا رب تو داری عالم نازی که ممکن نیست نار من
10 ز بس در یاد چشم او سراپا مستیام بیدل قدح بالید اگر خمیازه گل کرد از خمار من