- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 از پی بهبود درد ما دوا سودی نداشت هر که شد بیمار درد عشق بهبودی نداشت
2 بود روزی آن عنایتها که باما مینمود خوش نمودی داشت اما آنچنان بودی نداشت
3 دوش کامد با رقیبان مست و خنجر میکشید غیر قصد کشتن ما هیچ مقصودی نداشت
4 عشق غالب گشت اگر در بزم او آهی زدم کی فروزان گشت جایی کآتشی دودی نداشت
5 جای خود در بزم خوبان شمعسان چون گرم کرد آنکه اشک گرم و آه آتش آلودی نداشت
6 داشت سودای رخش وحشی به سر، در هر نفس لیک از آن سودا چه حاصل یکدمش سودی نداشت
7 وحشی از درد محبت لذتی چندان نیافت هر که جسمی ریش و جان درد فرسودی نداشت