آمد آن حور و دست از سنایی غزنوی قصیده-قطعه 34

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

آمد آن حور و دست من بربست

1 آمد آن حور و دست من بربست زده استادوار نیش به دست

2 زنخ او به دست بگرفتم چون رگ دست من ز نیش بخست

3 گفت هشیار باش و آهسته دست هر جا مزن چون مردم مست

4 گفتمش گر به دست بگرفتم زنخ سادهٔ تو عذرم هست

5 زان که هنگام رگ زدن شرطست گوی سیمین گرفتن اندر دست

عکس نوشته
کامنت
comment