پیش حیدر آمد آن درویش حال
1
پیش حیدر آمد آن درویش حال
کرد ازان دریای دانش سه سؤال
2
گفت از هفتاد فرسنگ آمدم
هین جوابم ده که دلتنگ آمدم
3
چیست درویشی و بیماری و مرگ
داد حیدر سه جواب او ببرگ
4
گفت درویشی تو جهل آمدست
فقر تو گر عالمی سهل آمدست
5
هست بیماری حسد بردن همه
هست بد خوئی تو مردن همه