-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد آن هوش ربای دل کار افتاده زلف آشفته بپایش چو نگار افتاده
2 حسرت ناوک او می کشدم این چه بلاست که اگر تیر خطا گشته شکار افتاده
3 همرهان دشمن و من بیکس و رهزن در پی دستم از کار فرو مانده و باز افتاده
4 نامه کاغذ آتش زده را می ماند جابجا اشک چو افشان شرار افتاده
5 حسن در کسوت یکرنگی عشق ار نبود گل بخون لاله در آتش بچکار افتاده
6 بحساب زر خود می کند ایمان تازه خواجه آندم که نفسها بشمار افتاده
7 کشته عشق شو ایدل که زخس خوارترست هر که زین بحر سلامت بکنار افتاده
8 نیست در محفل این تیره دلان راه چراغ کار پروانه بسرهای هزار افتاده
9 قیمت و قدر کلیم ای بت رعنا بشناس سرو بی فاخته از چشم بهار افتاده