- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 آمد سحر که دیر و حرم رفت و رو کنند تا بازم از نصیب چه خون در سبو کنند
2 ما قابل نشاط و شکرخنده نیستیم تا شهد خوشگوار که را در گلو کنند
3 آنان که تنگ ظرفی ما را شنیده اند می بهر آزمایش ما جستجو کنند
4 آلودگی به گریه ز دامان نمی رود دلق مرا به سیل مگر شست و شو کنند
5 تصدیع کم کشند گل و باده تا به کی در کار بی دماغی ما آبرو کنند
6 کو زخم عاشقانه که در جلوه گاه حسن صد چاک دل به تار نگاهی رفو کنند
7 تو کار دل به غمزه معشوق واگذار بی طاقتی مکن که نکویان نکو کنند
8 حق عطای عشق نسازند هیچ ادا گر خلق عمر در سر این گفت وگو کنند
9 دیگر ز آب دیده «نظیری » به خون نشست چندان نماند دل که غم و غصه بو کنند