1 پیوسته مرا فلک جگر خون دارد در سیر و سفر
2 گفتن نتوان که طالعم چون دارد در خون جگر
3 دانی که چه حاصلم شود آخر کار زینسان که مرا
4 چون دانه در آسیای گردون دارد قسام قدر
1 ای زابروی تو هر سو فتنه در محرابها فتنه را از چشم جادوی تو در سر خوابها
2 عارضت آبست و لب آب دگر از تاب می من چنین لب تشنه، وه چون بگذرم زین آبها
1 گواه حال مستی بمکتب چشم پر خوابت فروغ مجلس می گشت نور طاق محرابت
2 چه شیرینیست در نازت که در هر کوچه شیرینی بدندان لب گزد هر دم ز شوق شکر نابت
1 ای بر دلم ز وعدهٔ خام تو داغها شبها در انتظار تو سوزم چراغها
2 بس روی آتشین که به یادت به خاک ماند چون برگهای لاله بر اطراف باغها
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به