-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ایا شمس گردون فضل و بلاغت زتو تربیت یافته هر سخندان
2 تو را می سزد دعوی فضل کردن که داری به دعوی زگفتار برهان
3 تو را می سزد مدحت شاه گفتن که ملک سخن باشدت زیر فرمان
4 شهنشاه خاقان تو خاقانیستی به نسبت بود ملک ری شهر شروان
5 بر طبع تو طبع افسرده ی من به رُتبت بود قطره ای نزد عمان
6 مر آن نامه ی فرّخ روح پرور که به نوشته بودی ز مرز خراسان
7 به من گشت در خطّه ی لار نازل شدم شاد چندان که تقریر نتوان
8 به بوسیدم و مهر از آن برگرفتم ختامش بُد از مشگ و از نور عنوان
9 مر آن چند بیت بدیع مرادف که بُد جمله در مدحت شاه دوران
10 نمودم بر خواجه ی راد عرضه به فرمود تحسین بی حد و پایان
11 بیان کلمات تو آید از من اگر بیکران بحر گنجد به فنجان
12 کلام تو سحر حلال است و سحری کز اعجاز بخشد نیوشنده را جان
13 کلام تو ماه است چرخ سخن را ولیکن مهی در تزاید نه نقصان