1 ایا دقیق نظر دلبری که گاه سخا تو آنی ار بچکانی همی ز آتش آب
2 به پیش دست سخی تواز خجالت و شرم بجای قطره باران عرق چکد زسحاب
1 ای عهد تو جمله نانمازی مهر تو چو صبر من مجازی
2 در پای هزار محنت افکند عشق تو مرا، بدست بازی
1 ای در دل و جان سواری تو شیران جهان شکان شکاری تو
2 در پای در آرد عافیت را بیداد بدستیاری تو
1 اقتدارش رایت خورشید بر گردون زده است بارگاهش خیمه جمشید بر هامون زده است
2 خاک درگاهش چو عقد گلستان از باد صبح آتش اندر آبروی لولوی مکنون زده است
1 دست ار، همه بتان بجمال و وفا برند پس بیوفا جمال تهی را کجا برند؟
2 گوئی جمال هست و وفا نیست، گو مباش ما را همین بده که وفا را زما برند
1 زهی عنصر جوهر آفرینش توئی روح در پیکر آفرینش
2 ز تو دور پذرفت چرخ بزرگی به توسعد شد اختر آفرینش