-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 رعیتی است چو خاری بیا امیر شوم میسراست غنا من چرا فقیر شوم
2 بهمتی شوم استاد کارخانهٔ عشق تلمذ خردم پس بیاد پیر شوم
3 بود چو عزت در عشق رو بعشق آرم عزیز دهر توان شد چرا حقیر شوم
4 ز قید عقل رهم دل بعشق حق بندم چرا بعقل و تکالیف عقل اسیر شوم
5 بداردم بدر شه بگیردم بگنه بدست عقل چو در بند دار و گیر شوم
6 جنون عشق بدست آورم شوم استاد شهنشهی کنم و میر هر امیر شوم
7 دوم ز مملکت عقل تا فلاه جنون بشیر اهل جنون باشم و نذیر شوم
8 اگر اسیر شوم عشق را اسیری به که چون اسیر شوم عشق را امیر شوم
9 هر آنچه یافتم ای فیض از اسیری بود مرید باشم از آن به که شیخ و پیر شوم