1 با قضا، چیره زبان نتوان بود که بدوزند، گرت صد دهن است
اولین نفری باشید که نظر میدهید
این شعر چه حسی در تو زنده کرد؟ برداشتت رو بنویس، تعبیرت رو بگو، یا پرسشی که در ذهنت اومده رو مطرح کن.
1 کسی که بر سر نرد جهان قمار نکرد سیاه روزی و بدنامی اختیار نکرد
2 خوش آنکه از گل مسموم باغ دهر رمید برفق گر نظری کرد، جز به خار نکرد
1 بسوز اندرین تیه، ای دل نهانی مخواه از درخت جهان سایبانی
2 سبکدانه در مزرع خود بیفشان گر این برزگر میکند سرگرانی
1 ای خوشا مستانه سر در پای دلبر داشتن دل تهی از خوب و زشت چرخ اخضر داشتن
2 نزد شاهین محبت بی پر و بال آمدن پیش باز عشق آئین کبوتر داشتن
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به