- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به ایرانیان روس بیداد کرد گمانش که ایران تهی شد ز مرد
2 چو بیشه تهی ماند از نره شیر شغالان در آیند در وی دلیر
3 تن خفته را مرده پنداشتند پدید آمد آن کارزو داشتند
4 که خسبیده در بستر و مست خواب تهی باشد از هوش و نیروی و تاب
5 شبیخون زند دزد مر خفته را کند سخره فرزانه آشفته را
6 تنی را که جنبش ندارد ز خویش نداند بد از خوب و اندک ز بیش
7 چه بر خاک باشد چه بر تخت عاج چه در گور خسبد چه اندر دواج