اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت از سنایی غزنوی غزل 142

سنایی غزنوی

آثار سنایی غزنوی

سنایی غزنوی

اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد

1 اقتدا بر عاشقان کن گر دلیلت هست درد ور نداری درد گرد مذهب رندان مگرد

2 ناشده بی عقل و جان و دل درین ره کی شوی محرم درگاه عشقی با بت و زنار گرد

3 هر که شد مشتاق او یکبارگی آواره شد هر که شد جویای او در جان و دل منزل نکرد

4 مرد باید پاکباز و درد باید مرد سوز کان نگارین روی عاشق می نخواهد کرد مرد

5 خاکپای خادمان درگه معشوق شو بوسه را بر خاک ده چون عاشقان از بهر درد

6 هر کرا سودای وصل آن صنم در سر فتاد اندرین ره سر هم آخر در سر این کار کرد

7 ای سنایی رنگ و بویی اندرین ره بیش نیست اندرین ره رو همی چون رنگ و بو خواهند کرد

عکس نوشته
کامنت
comment