- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 عوض اشک ز نوک مژه خون میآید با خبر باش دل از دیده برون میآید
2 مکن ای دل هوس سلسله زلف بتان که از این سلسله آثار جنون میآید
3 اضطرابی به دل افتاد حریفان، بیشک آنکه صید دل ما کرد، کنون میآید
4 پی قتلم صف مژگان ز چه آراستهای بهر یک تن ز چه صد فوج قشون میآید
5 همچو ضحاک دو مار سیه افکنده به دوش که به مغز سر انسان به فسون میآید
6 بس که تیر از مژه بر بال و پر دل زدهای پر برآورده و بیچاره زبون میآید
7 خیمه زد پادشه عشق به خلوتگه دل عقل بیچاره چو درویش برون میآید
8 گذر باد صبا تا که بر آن زلف افتاد مشکآمیز شد و غالیهگون میآید
9 عارف از دست تو با چرخ فلک در جنگست که نفاق از فلک بوقلمون میآید