بازرسید از جلال الدین محمد مولوی غزل 2115

جلال الدین محمد مولوی

آثار جلال الدین محمد مولوی

جلال الدین محمد مولوی

بازرسید آن بت زیبای من

1 بازرسید آن بت زیبای من خرمی این دم و فردای من

2 در نظرش روشنی چشم من در رخ او باغ و تماشای من

3 عاقبت امر به گوشش رسید بانگ من و نعره و هیهای من

4 بر در من کیست که در می‌زند جان و جهان است و تمنای من

5 گر نزند او در من درد من ور نکند یاد من او وای من

6 دور مکن سایه خود از سرم باز مکن سلسله از پای من

7 در چه خیالی هله ای روترش رو بر حلوایی و حلوای من

8 هم بخور و هم کف حلوا بیار تا که بیفزاید صفرای من

9 ریش تو را سخت گرفته‌ست غم چیست زبونی تو بابای من

10 در زنخش کوب دو سه مشت سخت ای نر و نرزاده و مولای من

11 مشک بدرید و بینداخت دلو غرقه آب آمد سقای من

12 بانگ زدم کای کر سقا بیا رفت و بنشنید علالای من

13 آن من است او و به هر جا رود عاقبت آید سوی صحرای من

14 جوشش دریای معلق مگر از لمع گوهر گویای من

15 گوید دریا که ز کشتی بجه دررو در آب مصفای من

16 قطره به دریا چو رود در شود قطره شود بحر به دریای من

17 ترک غزل گیر و نگر در ازل کز ازل آمد غم و سودای من

عکس نوشته
کامنت
comment