-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درون آشیان از بیضه تا من سر برآوردم ز تیر غمزه و بیداد خوبان پر برآوردم
2 لبش را با تبسم آشنا کردم به مهر آخر به قلاب محبت ماهی از کوثر برآوردم
3 ز خال عنبرش بویی گمان میداشتم در دل زدم آتش به خود تا دود از مجمر برآوردم
4 دل سوزان ز چشمم لختلخت افتاد بر دامان به جای اشگ از این دریای خون آذر برآوردم
5 شکستم بستم از بیم نگاهش آرزو در دل کشم چون آه گویی از جگر خنجر برآوردم
6 نهال باغ حرمانم گلم داغ است و بارم غم ندیدم فصل شادی از زمین تا سر برآوردم
7 مرا شد دیدگان لبریز ز اشک گاهگاه دل دو دریا آب از این یک قطرهٔ گوهر برآوردم
8 ندارم شکوه قصاب از کسی در سوختن هرگز چنارآسا ز جسم خویشتن آذر برآوردم