-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درون خانه چشم آن صنم را تا در آوردم در این خانه را از پاره های دل بر آوردم
2 سزد گر جان فشانم بر درت کین نقد را بر کف ز اقلیم عدم بهر نثار این در آوردم
3 گرفتم کاکلت را بر سرم افتاد سودایت بدست خویشتن خود را بلایی بر سر آوردم
4 نمودی رخ ز تاب مهر رویت خشک شد دردم ز بهر گریه هر آبی که در چشم تر آوردم
5 مصور یافتم پیش نظر صد فتنه را صورت بدل هر گه خیال آن بت مه پیکر آوردم
6 نهال باغ دردم تازه تازه نعل و داغم بین بهار هجر دیدم برک بنمودم بر آوردم
7 فضولی زان سبب آید مرا این گریه بر گریه که یاد از خنده های آن لب جان پرور آوردم