- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درون سینه ام این نیم جان کز بهر ماهی بود بیک نظاره بیرون رفت پنداری که آهی بود
2 کسم در هیچ گلشن ره نداد امشب ز بدبختی گذشت آنهم که این دیوانه را آرامگاهی بود
3 به آب چشم من رحمی کن آخر این همان چشمست که بر خورشید رخسار تواش روزی نگاهی بود
4 فتادم در تظلم روز جولان بر سر راهش نگفت آن بیوفا کان آدمی یا برگ کاهی بود
5 فغانی از سموم هجر در دشت فنا افتاد نشد پیدا نشان و نام او گویا گیاهی بود