1 مجنون به من بی سر و پا میماند غمخانهٔ من به کربلا میماند
2 جغدی به سرای من فرود آمد و گفت کاین خانه به ویرانه ما میماند
1 هجران رفیق بخت زبون کسی مباد خصمی چنین دلیر به خون کسی مباد
2 یارب حریف گرم کنی همچو آرزو گرم اختلاط داغ درون کسی مباد
1 در دل همان محبت پیشینه باقی است آن دوستی که بود در این سینه باقی است
2 باز آ و حسن جلوه ده و عرض ناز کن کان دل که بود صاف چو آیینه باقی است
1 ترک من تیغ به کف ، بر زده دامن برخاست جان فدایش که به خون ریختن من برخاست
2 میکشیدند ملایک همه چون سرمه به چشم هر غباری که ترا از سم توسن برخاست