1 جوهری شام به سودا گری کرده گهر پیش کش مشتری
2 چرخ یکی حلقهٔ انگشترین بر سر یک حلقه هزاران نگین
3 با همه چون سایه شده هم نشست یک تن و هر جا که بجوئیش هست
4 گرم شود بر همه بی هیچ کین پس ز حیا در رود اندر زمین
1 باز خدنگ شوق زد عشق در آب و خاک ما نطع حریف پاک شد دامن چشم پاک ما
2 هر طرفی و قصه ای، ورچه که پوشم آستین پرده رازکی شود دامن چاک چاک ما
1 امشب شب من نور ز مهتاب دگر داشت وز گریه شادی جگرم آب دگر داشت
2 دل هیچ به شیرینی جان میل نمی کرد مسکین سر آرایش جلاب دگر داشت
1 ای ترک کمان ابرو، من کشته ابرویت ملک همه چین و هند، ندهم به یکی مویت
2 وقتی به طفیل گوی بنواز سرم آخر تا چند به هر زخمی حسرت خورم از کویت