1 جوهری شام به سودا گری کرده گهر پیش کش مشتری
2 چرخ یکی حلقهٔ انگشترین بر سر یک حلقه هزاران نگین
3 با همه چون سایه شده هم نشست یک تن و هر جا که بجوئیش هست
4 گرم شود بر همه بی هیچ کین پس ز حیا در رود اندر زمین
اولین نفری باشید که نظر میدهید ✨
1 شکل دل بردن که تو داری نباشد دلبری را خواب بندی های چشمت کم بود جادوگری را
2 چون ز هجران شد زحل در طالعم کی بوسم آن پا این سعادت دست ندهد جز مبارک اختری را
1 رفته و باز آمده در یک زمان رفتن و باز آمدنش توأمان
2 چشم یقینش چو به رحمت فتاد امت بیچاره نرفتش ز یاد
1 افسوس ازین عمر که بر باد هوا رفت کاری به جهان نی به مراد دل ما رفت
2 خورشید من از اوج جوانی چو برآمد بس ذره سرگشته که بر باد هوا رفت
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به
دیدگاهها **