- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 ناچار هر که صاحب روی نکو بود هر جا که بگذرد همه چشمی در او بود
2 ای گل تو نیز شوخی بلبل معاف دار کان جا که رنگ و بوی بود گفت و گو بود
3 نفس آرزو کند که تو لب بر لبش نهی بعد از هزار سال که خاکش سبو بود
4 پاکیزه روی در همه شهری بود ولیک نه چون تو پاکدامن و پاکیزه خو بود
5 ای گوی حسن برده ز خوبان روزگار مسکین کسی که در خم چوگان چو گو بود
6 مویی چنین دریغ نباشد گره زدن بگذار تا کنار و برت مشک بو بود
7 پندارم آن که با تو ندارد تعلقی نه آدمی که صورتی از سنگ و رو بود
8 من باری از تو بر نتوانم گرفت چشم گم کرده دل هرآینه در جست و جو بود
9 بر مینیاید از دل تنگم نفس تمام چون ناله کسی که به چاهی فرو بود
10 سعدی سپاس دار و جفا بین و دم مزن کز دست نیکوان همه چیزی نکو بود