صنما! گرد از منوچهری دامغانی قصیده-قطعه 72

منوچهری دامغانی

آثار منوچهری دامغانی

منوچهری دامغانی

صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی

1 صنما! گرد سرم چند همی‌گردانی زشتی از روی نکو زشت بود گر دانی

2 یا بکن آنچه شب و روز همی وعده دهی یا مکن وعده هر آن چیز که آن نتوانی

3 از حد و غایت نافرمانی در مگذر که پدیدارست اندازهٔ نافرمانی

4 دل من بردی و از خویشتنم دور کنی برنیاید صنما کار بدین آسانی

5 مهربانی نکنی بر من و مهرم طلبی ندهی داد و همی‌داد ز من بستانی

6 بی‌وفایی کنی و نادان سازی تن خویش نیستی‌ای بت یکباره بدین نادانی

7 نبوی راضی گر زانکه امیرت خوانم من بدان راضی باشم که غلامم خوانی

8 از تو ما را نه کنار و نه پیام و نه سلام مکن ای دوست که کیفر بری و درمانی

9 گویی: اندر دل پنهانت همی‌دارم دوست به بود دشمنی از دوستی پنهانی

10 مکن ای دوست که بیداد نشانی نگذاشت عدل باز آمد با بوالحسن عمرانی

11 خواجه و سید سادات رئیس الرؤسا همچو خورشید به بخشندگی و رخشانی

عکس نوشته
کامنت
comment