-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در زمهریر سینه آسودگان نه ای ای دل بدین که غمزده ای شادمان نه ای؟
2 ای دیده اشک ریختن آیین تازه نیست خود را ز ما مگیر اگر خون فشای نه ای
3 بلبل به گوشه قفس از خستگی منال چون من به بند خار و خس آشیان نه ای
4 داغم ز ناکسی که به تمهید آشتی رنجیده ای ز غیر و به من مهربان نه ای
5 گویی یکی ست پیش تو بود و نبود من با من نشسته ای و ز من سرگران نه ای
6 آخر نبوده ایم در اول خداپرست با ما ز سادگی ست اگر بدگمان نه ای
7 با خویش در شمار جفا همدم منی با غیر در حساب وفا همزبان نه ای
8 دانسته ای که عاشق زارم گدا نیم دانم که شاهدی شه گیتی ستان نه ای
9 نازم تلون تو به بخت خود و رقیب با او چنین نبودی و با ما چنان نه ای
10 با دیده چیست کار تو؟ لخت جگر نه ای در دل چراست جای تو؟ سوز نهان نه ای
11 غالب ز بود تست که تنگست بر تو دهر بر خویشتن ببال اگر در میان نه ای