در فراق تو مرا هیچ نه از اوحدی مراغه‌ای غزل 143

اوحدی مراغه‌ای

آثار اوحدی مراغه‌ای

اوحدی مراغه‌ای

در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت

1 در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت تا تو بازآیی از آنجا که نمی‌یارم گفت

2 هیچ محتاج گرو نیست، که دل خواهد برد خم ابروی تو، گر طاق برآید، یا جفت

3 گر تو خواهی که بدانی: به چه روزیم از تو روزگاری به شب مات نمی‌باید خفت

4 ز تمنای تو برخار جفا می‌خفتیم تا چه گل بود که از هجر تو ما را بشکفت؟

5 در چنین روز بلا صبر بخواهیم نمود با چنین اشک روان راز چه دانیم نهفت؟

6 هر که بر خاک رهت آب رخی دارد چشم زان درش خاک به رخسار همی باید رفت

7 اوحدی تا که به کامی برسد، می‌دانی کش به وصف لب لعلت چه گهر باید سفت؟

عکس نوشته
کامنت
comment