- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در فراق تو مرا هیچ نه خوردست و نه خفت تا تو بازآیی از آنجا که نمییارم گفت
2 هیچ محتاج گرو نیست، که دل خواهد برد خم ابروی تو، گر طاق برآید، یا جفت
3 گر تو خواهی که بدانی: به چه روزیم از تو روزگاری به شب مات نمیباید خفت
4 ز تمنای تو برخار جفا میخفتیم تا چه گل بود که از هجر تو ما را بشکفت؟
5 در چنین روز بلا صبر بخواهیم نمود با چنین اشک روان راز چه دانیم نهفت؟
6 هر که بر خاک رهت آب رخی دارد چشم زان درش خاک به رخسار همی باید رفت
7 اوحدی تا که به کامی برسد، میدانی کش به وصف لب لعلت چه گهر باید سفت؟