در هجر تو زین گونه که بی صبر از جلال عضد غزل 207

جلال عضد

آثار جلال عضد

جلال عضد

در هجر تو زین گونه که بی صبر و سکونم

1 در هجر تو زین گونه که بی صبر و سکونم دادند همه خلق گواهی به جنونم

2 یاران ز من دل شده پرسند که چونی؟ من بیخودم از خود خبرم نیست که چونم

3 خواهم که به چنگ آورم آن زلف نگونسار اینست که یاری ندهد بخت نگونم

4 بر من گذری کن که به دیدار جمالت ز اندازه برون است تمنّای درونم

5 ناخورده یکی جرعه ز سرچشمه نُوشَت چشم تو چرا گشت چنین تشنه به خونم

6 دل درشکن زلف پریشان تو بستم زیرا نه قرار است ازین پس نه سکونم

7 هر ظلم که بتواند و هر جور که باشد با من کند ایّام که دیوار زبونم

8 پروانه رخسار چو شمع تو جلال است چون سوختی از چشم مینداز کنونم

عکس نوشته
کامنت
comment
بنر