-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 درین گلشن ز بدخویی گل از آب روان رنجد نسیمی گر وزد سرو سهی از باغبان رنجد
2 کهن شد جرم و رنجش تازهتر گردید طالع بین که بهر یک گناه آن بیمروت هر زمان رنجد
3 به سان خنده سوفار عیشم نیست جز نامی همان را باز پس گیرد زمین گر آسمان رنجد
4 سراپای وجودم بس که خو کردست با دردت نشان ناوکت گر نیست مغز از استخوان رنجد
5 ز مژگانش مرنج ای دل که در این پرده میمانی که خواهد داد صلحش دزد اگر از پاسبان رنجد
6 به غیر از ناله محمل که بیفریادرس باشد چه میآید ز دستش گر جرس از کاروان رنجد
7 در آن محفل که مهمانی تو شمع آزرده برخیزد بلی دایم طفیلی از سلوک میزبان رنجد
8 ز شوخی حسن از بس جلوه در بازار میخواهد گل از شوق دکان و گلفروش از گلستان رنجد
9 کلیم احوال دل از من چه میپرسی نمیدانی چه باشد حال مخموری کزو ساقی به جان رنجد