- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در این عهد از وفا بوئی نمانده است به عالم آشنارویی نمانده است
2 جهان دست جفا بگشاد آوخ وفا را زور بازویی نمانده است
3 چه آتش سوخت بستان وفا را که از خشک و ترش بویی نمانده است
4 فلک جائی به موی آویخت جانم کز آنجا تا اجل مویی نمانده است
5 به که نالم که اندر نسل آدم بدیدم آدمی خویی نمانده است
6 نظر بردار خاقانی ز دونان جگر میخور که دلجویی نمانده است