-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در این جو دل چو دولاب خرابست که هر سویی که گردد پیشش آبست
2 وگر تو پشت سوی آب داری به پیش روت آب اندر شتابست
3 چگونه جان برد سایه ز خورشید که جان او به دست آفتابست
4 اگر سایه کند گردن درازی رخ خورشید آن دم در نقابست
5 زهی خورشید کاین خورشید پیشش چو سیماب از خطر در اضطرابست
6 چو سیمابست مه بر کف مفلوج بجز یک شب دگر در انسکابست
7 به هر سی شب دو شب جمعست و لاغر دگر فرقت کشد فرقت عذابست
8 اگر چه زار گردد تازه رویست ضحوکی عاشقان را خوی و دابست
9 زید خندان بمیرد نیز خندان که سوی بخت خندانش ایابست
10 خمش کن زانک آفات بصیرت همیشه از سؤالست و جوابست