1 در راه طلب تمام دردم دردم در ورزش فهم راز مردم مردم
2 گفتی که چرا نمیکنی در خود سیر از من خبرت نبود کردم کردم
1 گنجیست معرفت که طلسمش نهفتن است راهش غبار شرکت ز ادراک رفتن است
2 گر بحر معرفت بکف آید بکش سخن کان موسم جواهر اسرار شفتن است
1 فیض نور خداست در دل ما از دل ماست نور منزل ما
2 نقل ما نقل حرف شیرینش یاد آن روی شمع محفل ما
1 لب برلبم نه ساقیا تا جان فشانم مست مست این باقی جان گوبرو آن جان باقی هست هست
2 چشمان مستت را مدام مستان چشم تو غلام چشمان مستت می بدست مستان چشمش می پرست