1 در وحدت ذات، گفته گوهرپاشی رمزی که بود فاشتر از هر فاشی:
2 نقاش اگر به نقش در میآمد هر نقش ز کلک او شدی نقاشی
1 نظر بر آینه خوبان چو بینقاب کنند ز شوق، آینه را مضطرب چو آب کنند
2 مراد خلق ز یک دیدن تو حاصل شد دگر نماند دعایی که مستجاب کنند
1 خانهام نیمی خراب از گریه نیمی پرگل است همنشینم جغد از یک سو، ز یک سو بلبل است
2 نکتهای تا کرده از سیرابی زلفش رقم از رطوبت خامهام گویی که شاخ سنبل است
1 دل دیوانه کی در گوش گیرد پند دانا را حباب از خیمه نتواند که پوشد روی دریا را
2 ملک در موسم گل آروی جام می دارد چرا چون دیو باید داشتن در شیشه صهبا را؟