-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 نزد این خلق از رواج باطل حق دشمنی حرف حق گو، چون اناالحق گوی باشد کشتنی
2 بسکه در پای خیالت هر زمان سر میهنم در جوانی چون هلالم گشته قامت منحنی
3 بر جرس این طعنه می آید که در راه طلب زار نالی اینقدر از چیست با روئین تنی
4 عاقبت پیراهن گل پای تا سر در گرفت تا بکی بر آتش بلبل کند دامن زنی
5 خلوت دل بیصفا و تیره شد از راه چشم گرچه دایم خانه از روزن پذیرد روشنی
6 نیست همچون دامن مژگان او آتش فروز گر کند دور افق بر آتش من دامنی
7 می تواند داد اثر تیر دعا را آنکه داد ناوک مژگان او را بیگمان صیدافکنی
8 چاره سازی سر کند هر جا که بخت چربدست می کند آبی که او ریزد بر آتش روغنی
9 شمه ای ز آهن دلی های تو می گفتم کلیم چون جرس بودی اگر او را زبان آهنی