-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 به حق نالم ز هجر دوست زارا سحرگاهان چو بر گلبن هزارا
2 قضا، گر داد من نستاند از تو ز سوز دل بسوزانم قضا را
3 چو عارض برفروزی میبسوزد چو من پروانه بر گردت هزارا
4 نگنجم در لحد، گر زان که لختی نشینی بر مزارم سوکوارا
5 جهان این است و چونین بود تا بود و همچونین بود اینند بارا
6 به یک گردش به شاهنشاهی آرد دهد دیهیم و تاج و گوشوارا
7 توشان زیر زمین فرسوده کردی زمین داده مر ایشان را زغارا
8 از آن جان تو لختی خون فسرده سپرده زیر پای اندر سپارا