-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در رهی داود طائی بی قرار میشد و تعجیل بودش بیشمار
2 آن یکی گفتش چرا داری شتاب گوئی افتادست در دکانت آب
3 گفت بر دروازه در بند منند میشتابم چون شتابم میکنند