-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در رهی میرفت مجنونی عجب بود پای و سر برهنه خشک لب
2 شد ز سرما و گل ره بیقرار سر ببالا کرد و گفت ای کردگار
3 یا دلم ده باز تا چند از بلا یا نه باری ژنده کفشی ده مرا