- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح شد خیز که روداد اثر بنمایم چهره آغشته به خوناب جگر بنمایم
2 پنبه یکسو نهم از داغ که رخشد چون روز آخری نیست شبم را که سحر بنمایم
3 خویشتن را دگر از گریه نگهداشت به زور جگر خسته خود آن به که دگر بنمایم
4 حد من نیست که بنمایمش آری از دور با من آ تا سر آن راهگذار بنمایم
5 می کند ناز گمان کرده که خط دیر دمد خیز تا شعبده جذب نظر بنمایم
6 آتش افروخته و خلق به حیرت نگران رخصتی ده که به هنگامه هنر بنمایم
7 چون به محشر اثر سجده ز سیما جویند داغ سودای تو ناچار ز سر بنمایم
8 دلربایانه به زندان همه روزم گذرد بس که خود را به تو از روزن در بنمایم
9 بر رقم سنج یسار تو زنم بانگ به حشر کش رضانامه خونهای هدر بنمایم
10 غالب این لعب به گل مهره رضاجویی تست تو خریدار گهر باش گهر بنمایم