- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح خیزان کاستین بر آسمان افشاندهاند پای کوبان دست همت بر جهان افشاندهاند
2 چون ز کار آب دیدند آب کار عاشقان آب می بر آتش دل هر زمان افشاندهاند
3 پیش از آن کز پر فشاندن مرغ صبح آید به رقص بر سماع بلبلان عشق جان افشاندهاند
4 در شکر ریز طرب بر عده داران رزان از پی کاوین بهای کاویان افشاندهاند
5 تا به دست آوردهاند از جام و می صبح و شفق زیر پای ساقیان گنج روان افشاندهاند
6 کردهاند از می قضای عمر و هم معلوم عمر بر سر مرغان و در پای مغان افشاندهاند
7 بس زر رخسار کان دریا کشان سیم کش بر صدف گون ساغر گوهر فشان افشاندهاند
8 سبحه داران از پس سبوح گفتن در صبوح بر سر زنار ساغر طیلسان افشاندهاند
9 خورده یک دریای بصره تا خط بغداد جام پس پیاپی دجلهای در جرعه دان افشاندهاند
10 حرمت می را که میگشنیز دیگ عیشهاست بر سر گشنیزهٔ حصرم روان افشاندهاند
11 کیسههای زر به برگ گندنا سر بستهاند بر سپهر گندناگون دست از آن افشاندهاند
12 تا به پای پیل می بر کعبهٔ عقل آمده است پیل بالا نقد جان بر پیلبان افشاندهاند
13 خورده اند از می رکابی چند و اسباب صلاح بر سر این ابلق مطلق عنان افشاندهاند
14 چون در این میدان به دست کس عنان عمر نیست بر رکاب باده عمر رایگان افشاندهاند
15 زیره آبی دادشان گیتی و ایشان بر امید ای بسا پلپل که در چشم گمان افشاندهاند
16 جرعه ریز جام ایشانند گویی اختران کانهمه در روی چرخ جانستان افشاندهاند
17 خوانچه کرده چون مه و مرغان چو جوزا جفت جفت زهرهوار از لب ثریا بیکران افشاندهاند
18 بر بط آبستن تن و نالان دل و مردان به طبع جان بر آن آبستن فریاد خوان افشاندهاند
19 چنگ همچون جرهباز ازرق و کبکان بزم دل بر آن ازرق وش بلبل فغان افشاندهاند
20 پس در آن مجمر که در تربیع منقل کردهاند اولین تثلیث مشک و عود و بان افشاندهاند
21 دفع سرما را قفس کردند زاهن پس در او بچهٔ طاووس علوی آشیان افشاندهاند
22 مجلس انس حریفان را هم از تصحیف انس در تنوره کیمیای جان جان افشاندهاند
23 چون شرارش را علم بر ابر سنبل گون رسید تخم گل گوئی ز شاخ ارغوان افشاندهاند
24 یا زمین شد خایه و ابر سیه شد ماکیان آنگه ارزن ریزه پیش ماکیان افشاندهاند
25 رومیان بین کز مشبک قلعهٔ بام آسمان نیزه بالا از برون خونین سنان افشاندهاند
26 شکل خان عنکبوتان کردهاند آنگه به قصد سرخ زنبوران در آن شوریده خان افشاندهاند
27 کردهاند از زادهٔ مریخ عقرب خانهای باز مریخ زحل خور در میان افشاندهاند
28 چتر زرین چون هوا بگرفت گوئی بر فلک عکس شمشیر شه خسرونشان افشاندهاند
29 یا گهرهائی که در افسر نشاند افراسیاب پیش شروان شاه کیخسرو نشان افشاندهاند