-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبحدمی همچو صبح پرده ظلمت درید نیم شبی ناگهان صبح قیامت دمید
2 واسطهها را برید دید به خود خویش را آنچ زبانی نگفت بیسر و گوشی شنید
3 پوست بدرد ز ذوق عشق چو پیدا شود لیک کجا ذوق آن کو کندت ناپدید
4 فقر ببرده سبق رفته طبق بر طبق باز کند قفل را فقر مبارک کلید
5 کشته شهوت پلید کشته عقلست پاک فقر زده خیمهای زان سوی پاک و پلید
6 جمله دل عاشقان حلقه زده گرد فقر فقر چو شیخ الشیوخ جمله دلها مرید
7 چونک به تبریز چشم شمس حقم را بدید گفت حقش پر شدی گفت که هل من مزید