-
لایک
-
ذخیره
- سوالات متداول
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی لعل و عقیق میکند در دل کان گداییی
2 گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود گوهر سنگ را بود با فلک آشناییی
3 نور ز شرق میزند کوه شکاف میکند در دل سنگ مینهد شعشعه عطاییی
4 در پی هر منوری هست یقین منوری در پی هر زمینیی مرتقب سماییی
5 صورت بت نمیشود بیدل و دست آزری آزر بتگری کجا باشد بیخداییی
6 گفت پیمبر به حق کآدمی است کان زر فرق میان کان و کان هست به زرنماییی