1 در آینهٔ وجود مطلق خود بیند و خود نماید الحق
2 مائیم حباب و آب و دریا زورق بحریست و بحر زورق
1 موج است و حباب و آب و دریا هر چار یکی بود بر ما
2 هم آب و حباب و آب دریا دریا داند حقیقت ما
1 گر بیازارد مرا موری نیازارم ورا خود کجا آزار مردم ای برادر من کجا
2 نزد ما زاری به از آزار ، بی زاری مباش تا نگیرد بر سر بازار آزاری تو را
1 گر بیابی آشنای بحر ما باز پرس احوال ما از آشنا
2 عین ما جوئی به عین ما بجو جز به عین ما نیابی عین ما