بر میان دامن زدن بینند و از وحشی بافقی غزل 253

وحشی بافقی

آثار وحشی بافقی

وحشی بافقی

بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش

1 بر میان دامن زدن بینند و چابک رفتنش تا چو من افتاده‌ای نا گه بگیرد دامنش

2 مرغ فارغ بال بودم در هوای عافیت از کمین برخاست ناگه غمزهٔ صید افکنش

3 عشق لیلی سخت زنجیریست مجنون آزما این کسی داند که زنجیری بود در گردنش

4 سر به قدر آرزو خواهم که چون راند به ناز گرد آن سر گردم و ریزم به پای توسنش

5 این سر پرآرزو در انتظار عشوه ایست گوشه چشمی بجنبان و بینداز از تنش

6 سود پیراهن بر آن اندام و ما را کشت رشک تا قیامت دست ما و دامن پیراهنش

7 وحشیم حیران او از دور و جان نزدیک لب کار من موقوف یک دیدن ز چشم پر فنش

عکس نوشته
کامنت
comment