-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 بصحرای هوس تا کی دلا سر در هوا گردی نمی بینی رهی ترسم که گم گردی چو وا گردی
2 تو بر تن کی توانی چار تکبیر فنا گفتن که هر جا چار راهی بنگری خواهی گدا گردی
3 بتن نقش حصیر فقر وقتی دلنشین گردد که از محنت شکسته استخوان چون بوریا گردی
4 ز پا افتادگان را در جوانی دستگیری کن به پیری گر نمی خواهی که محتاج عصا گردی
5 سر خجلت زشرم کرده ها اکنون بزیر افکن چه منت بر حیا داری چو از پیری دو تا گردی
6 نمی گویم که بار دوش کس شو، اینقدر گویم که در میخانه عیبست ار بپای خویش وا گردی
7 نقاب غنچه چون بگشاد دیگر بسته کی گردد مباد ای گل جدا از پرده شرم و حیا گردی
8 خدنگ طعنه دایم سوی تیرانداز برگردد کسی را قدر مشکن گر نخواهی کم بها گردی
9 چو در دام غمی افتی، پر و بال آنقدر میزن که باشد قوت پرواز اگر روزی رها گردی
10 کلیم این شیوه تردامنان است از تو کی زیبد که همچون موج هر جانب به دنبال هوا گردی