-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در جنون جوش سویدا تنگ دارد جای من چشم آهو سایه افکندهست بر صحرای من
2 از هوا پروردگان نوبهار وحشتم چون سحر از یکدگر پاشیدن است اجزای من
3 ناتوانیهای موجم کم نمیباید گرفت رو به ناخن میکند بحر از تپیدنهای من
4 یکسر مویم تهی ازگریه نتوان یافتن چشمی و اشکی است همچون شمع سر تا پای من
5 گاه اشک یأس وگاهی ناله عریان میشود خلعت دل در چهکوتاهی ست بر بالای من
6 شبنم وحشتکمین الفتپرست رنگ نیست چشمکی دارد پری درکسوت مینای من
7 بسکه جولانگاه شوقم اضطراب آلوده است جاده یکسر موج سیلابست در صحرای من
8 سایه در دشتیکه صد محمل تمنا میکشد میروم از خویش و امیدی ندارم وای من
9 سیر دیر و کعبه جز آوارگیهایم نخواست شد هواگیر از فشار این مکانها جای من
10 بیرخت آیینهٔ نشو و نماگمکرد و سوخت چون نگه در پردهٔ شب، روز ناپیدای من
11 سرکشیدنهای اشکم، غافل از عجزم مباش آستان سجده میآراید استغنای من
12 غوطه درآتش زدم چون شمع و داغی یافتم این گهر بودهست بیدل حاصل درباب من