در کوی عشق هرکه چومن سیم از سیف فرغانی غزل 113

سیف فرغانی

آثار سیف فرغانی

سیف فرغانی

در کوی عشق هرکه چومن سیم وزر نداشت

1 در کوی عشق هرکه چومن سیم وزر نداشت هرگز درخت عشرت او برگ وبر نداشت

2 بسیار حلقه بردر وصل بتان زدیم دیدیم هم کلید به جز سیم وزر نداشت

3 گفتم بکوی حیله زمانی فرو شوم رفتم سرای وصل درآن کوی در نداشت

4 ای پادشاه حسن که همچون من فقیر سلطان سزای افسر عشق تو سر نداشت

5 هرکس که آفتاب رخت دید ناگهان هرگز چو سایه روی خود ازخاک برنداشت

6 گویی سپاه عشق تو چون بردلم گذشت بگذشت ازین خرابه که جای دگر نداشت

7 خود راچو شمع بر سر کویت بسوختم اندر شب فراق که گویی سحر نداشت

8 چون صبح وصل دم زد وخورشید رو نمود این طالب مشاهده چشم نظر نداشت

9 آن مدعی بخنده نبیند جمال وصل کو چشم در فراق تو از گریه تر نداشت

10 گرد در تو در طیرانست روز و شب مرغ دل ارچه لایق آن اوج پرنداشت

11 گر تیغ بر سرش زنی آگاه نیست سیف هر کو زخود خبیر شد ازخود خبر نداشت

عکس نوشته
کامنت
comment