-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در کعبه و بتخانه ز حسن تو صنم های عشق آمده و ریخته دل بر سر هم های
2 تا چند توان ریخت سرشک از مژه بر دل فردا است که ویران شده این خانه ز نم های
3 بر خویشتن از شوق کنم پاره کفن را گر بر سر خاکم نهی از لطف قدم های
4 چون سبحه بگسسته فرو ریخته صد دل تا زلف تو را شانه جدا کرد ز هم های
5 زین عمر تماشای تو چون سیر توان کرد فریاد از این خرج پر و مایه کم های
6 آشفتهتر از باد گذشتیم و نکردیم در کوی تو خاکی به سر خویش ز غم های
7 از دیده نگه بر خم ابروش کن ای دل زنهار مپرهیز از این تیغ دو دم های
8 رخسار تو آسان نتوان دید از اندام گردیده حیا پرده فانوس حرم های
9 قصاب بود نامه قتل تو حذر کن ز آن خط که لبش کرده دگر تازه رقم های