1 بر امید صبر، دور از بزم یار افتادهام دادهام با خود قراری کز قرار افتادهام
2 مردهام از رشک تا سوی حریفان دیدهام دیگری می خورده و من در خمار افتادهام
3 خواری عشقت به هر بیاعتباری کی رسد؟ اعتبار من بس این کز اعتبار افتادهام
1 هرکه امشب می نمینوشد به ما منسوب نیست پارسا در حلقه مستان نشستن خوب نیست
2 در چنین فصلی که بلبل مست و گلشن پرگل است گر همه پیمانه عمرست خالی خوب نیست
1 مرا چو لاله ز بخت سیه رهایی نیست شب مرا به دم صبح آشنایی نیست
2 چو نقش زلف تو بندم چرا نریزم اشک که میرسد شب و در خانه روشنایی نیست
1 گیرم فلکت قرین آمال شود چون بحر که از حباب پامال شود
2 هرگاه پدر به طفل کشتی گیرد خود میافتد که طفل خوشحال شود
شماره موبایل خود را وارد کنید:
کد ارسالشده به