-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دل لاله غمت آتش سودا انداخت شمع را آتش سودای تو از پا انداخت
2 یافت از نکهت زلف تو خبر آهوی چین نافه مشک خود از شرم بصحرا انداخت
3 تا ز دیدار تو مانع نشود چشم پرآب خواب را در نظرم کشت بدریا انداخت
4 رشک رخسار تو زد بتکده ها را بر هم آه من غلغله در گوش مسیحا انداخت
5 برگشادی بسخن صد گرهم چون سبحه عقد دندان تو بر رشته تقوا انداخت
6 خواست آزار خود از ناوک آهم گردون که غم عشق توام بر دل شیدا انداخت
7 سرورا از نظر انداخت فضولی چون ما یک نظر هر که بر آن قامت رعنا انداخت