-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دل زد خیال پرتو مهرت سحرگاهی چراغان فلک چون صبح کردم خامش از آهی
2 چو ماه نو فلک را زیر دست سجده میبینم نیازم میزند ساغر به طاق ابروی چاهی
3 بهار آرزو نگذاشت در هر رنگ نومیدم ز چشم انتظار آخر زدم گل بر سر راهی
4 چه امکان است فیض از خاک من توفان نینگیزد غبار سینه چاکان در نظر دارد سحرگاهی
5 به بیدردی تو هم ای شوق شمعی کشته روشن کن ندارد لالهزار آفرینش داغ دلخواهی
6 ز بس جوش بهار ناکسی افسرد اجزایم خزان رنگ هم از من نمیبالد پر کاهی
7 به جیب هر نفس خون دو عالم آرزو دارم که دارد نیش تفتیشی که بشکافم رگ آهی
8 طریق کعبه و دیر این قدر کوشش نمیخواهد به طوف خانهٔ دل کوش اگر پیدا شود راهی
9 جهان کثرت اظهار غرورت برنمیدارد ز سامان ادب مگذر پر است این لشکر از شاهی
10 مگو بیدل سپند ما دل آسودهای دارد تسلی هم درین محفل به آتش میتپد گاهی