-
لایک
-
ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در دلی اما به قصد اشکم افسون میکنی سر ز جیب صد هزار آیینه بیرون میکنی
2 جز تغافلهای نازت دستگاه ناله چیست مصرع چندی که من دارم تو موزون میکنی
3 با حنا ربطی ندارد اشک استغنای ناز مینهی پا بر دل پرخون و گلگون میکنی
4 خاک اگر صد رنگ گرداند همان خاک است و بس یک زمانم کرد سرگردان که گردون میکنی
5 گر به این ساز است آهنگ تغافلهای ناز جوهر آیینه را زنجیر مجنون میکنی
6 فطرت از تاب سر مویی محرف میخورد در وفا گر یک قدم کج میروی خون میکنی
7 هر قدر سعی زبانت پرفشان گفتوگوست عافیت میروبی و از خانه بیرون میکنی
8 ماهی بحر حقیقت تشنهٔ قلاب نیست هرزه بر زانو سرت را نقطهٔ نون میکنی
9 دعوی نازکخیالی، چشمزخم فطرتست بیخبر خاموش موی چینی افزون میکنی
10 بیدل از فهم کلامت عالمی دیوانه شد ای جنون انشا دگر فکر چه مضمون میکنی