- لایک
- ذخیره
- شاعر
- عکس نوشته
- ثبت کامنت
- دیگر شعرها
1 در باغ دل نهان بود از رفتگان نشانها این آتش آگهی داد ما را ز کاروانها
2 چندان که شمع کاهد با عافیت قرین است بازار ما ندارد سودی به این زبانها
3 تنگی ز بس فشردهست این عرصهٔ جدل را میدان خزیده یکسر در خانهٔ کمانها
4 این وادی غرورست فهمیده بایدت رفت در جاده است اینجا خواباندن سنانها
5 جوش بهار جسم است آثار سختجانی جوهر فکنده بیرون زین رنگ استخوانها
6 پرواز تا جنون کرد گم شد سراغ راحت بردیم با پر و بال خاشاک آشیانها
7 تیغ غرور بشکن در کارگاه گردون آتش زبانه دارد در گردش فسانها
8 در بارگاه تعظیم اقبال بینیازیست تمییز پا و سر نیست منظور آستانها
9 تقلید فقر نتوان در جاه پیش بردن بحر از گهر چه نازد بر راحت کرانها
10 جایی نمیتوان برد فریاد بیرواجی کشتی شکست تاجر تا تخته شد دکانها
11 پست و بلند بسیار دارد تردد جاه همواریات رها کن بام است و نردبانها
12 پرواز وهم بیدل زین بیشتر چه باشد بردهست گردش سر ما را به آسمانها